جدول جو
جدول جو

معنی شیرین باف - جستجوی لغت در جدول جو

شیرین باف
(ریمْ)
قسمی از جامه که ظریف بافته شده باشد. (ناظم الاطباء). نام قماشی لطیف. (از آنندراج). شیرین بافت. نوعی از جامۀ لطیف که آنرا بغلط سری صاف گویند، و از بعضی اساتذه مسموع است که به معنی جامه که نه نهایت غفص باشد و نه نهایت تنک که به هندی آنرا میشها گویند. (غیاث) : و مائه ثوب من الشیرین باف و مائه ثوب من الشان باف. (ابن بطوطه). که شیرین باف لعل نوخطان متاعی است گرد کساد بر او نشسته. (ظهوری، از آنندراج). ناظم البسه همواره دردسر دستار می دهد و شیرین باف را بجان می رساند. (نظام قاری ص 147). دل از خارا و جان از شیرین باف. (نظام قاری ص 134).
مریم این بار نرشته ست یکی شیرین باف
به سر خود بجز ار هست گزی صد دینار.
نظام قاری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیرین بانو
تصویر شیرین بانو
(دخترانه)
زن شیرین و حساس، بانوی زیبا و دلنشین
فرهنگ نامهای ایرانی
گیاهی علفی پایا با شاخه های بلند وگل های زرد یا کبودرنگ که بلندیش به یک متر می رسد و در ریشۀ آن غده هایی سیاه تولید می شود که دو نوع شیرین و تلخ است و نوع شیرین آن در طب به کار می رود، سوس، مهک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرین کار
تصویر شیرین کار
ویژگی کسی که کار و هنر جالب توجه از خود نشان می دهد، برای مثال بندهای رطب از نخل فروآویزند / نخل بندان قضا و قدر شیرین کار (سعدی۲ - ۶۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرین زبان
تصویر شیرین زبان
کسی که گفتارش شیرین و خوش آیند است، خوش سخن، بلیغ، فصیح
فرهنگ فارسی عمید
مسخره و کسی که سخنان لطیف و طرفه گوید، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، شعبده باز و حقه باز، (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین)، مردم خوش آمدگوی و چاپلوس، (از ناظم الاطباء)، کسی که کارهای خوب از دستش برآید، (آنندراج)، مردم سلیم النفس و خوشخوی، (از ناظم الاطباء)، آنکه کارهای خوشمزه و جالب توجه کند، آنکه هنرش مطبوع نماید، (فرهنگ فارسی معین) :
در نظر از حسن سعی خویش دارد یار را
هیچ کس در عشق چون فرهاد شیرین کار نیست،
شفیع اثر (از آنندراج)،
، که کار و صفت شیرین دارد، آنکه یا آنچه سخت دلنشین و دوست داشتنی است، (از یادداشت مؤلف) :
چابکی چربدست و شیرین کار
سام دستی و نام او سنمار،
نظامی،
به مروارید دیباهای مهدش
به مروارید شیرین کار شهدش،
نظامی،
چید از آن میوه های نوشین بار
خورد از آن شوشه های شیرین کار،
نظامی،
بوستانی لطیف و شیرین کار
دوستان زو لطیف تر صد بار،
نظامی،
پس ای غلام بدیع الجمال شیرین کار
که سوز عشق تو انداخت در جهان آتش،
سعدی،
بندهای رطب از تلخ فرودآویزند
نخلبندان قضا و قدر شیرین کار،
سعدی،
چو در محاوره آید زبان شیرینش
کجا شوند تماشاکنان شیرین کار،
سعدی،
تو خود چه لعبتی ای شه سوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانۀ توست،
حافظ،
ز شور و عربدۀ شاهدان شیرین کار
شکر شکسته سمن ریخته رباب زده،
حافظ،
فغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را،
حافظ،
از مردم خوش طبع شیرین کار شیرین گویی که در شهر هستند برآورند، (تزک تیموری خطی، از مجلۀ دانش سال 2 شمارۀ 2 ص 83)،
- ناز شیرین کار!، آفرینی است در گود زورخانه پهلوانان را، آفرینی است که مرشد در گود زورخانه به پهلوان گوید آنگاه که عملی از اعمال پهلوانی را خوب انجام کند، (یادداشت مؤلف)،
، استاد حلوا و حلوافروش، (از ناظم الاطباء)، قناد، (آنندراج) :
می نماید تلخی بادام آخر خویش را
گرچه شیرین کار او را در شکر پنهان کند،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
که کام شیرین دارد، که دهان شیرین دارد، شیرین دهن، کنایه از شاد و خوشوقت و موفق و پیروز: شیرین کام باشی، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
شیرین باف. نوعی قماش لطیف:
به یک شربتی گفت شیرینه باف
که نتوان ز حد برد دعوی و لاف.
نظام قاری.
رجوع به شیرین باف شود
لغت نامه دهخدا
(ریمْ بَ)
ریشه دوایی که به تازی اصل السوس گویند. (ناظم الاطباء). سوس. دارهرم. غلوخزیا. غلوقزیا. عودالسوس. قلوقیریزا. غلوقوریزا. موئینه. (یادداشت مؤلف). اسم ترکی سوس است. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است علفی و پایا از تیره سبزی آساها که به ارتفاع 50 سانتی متر تا یک متر می رسد. این گیاه بومی جنوب اروپا و شمال افریقا و نواحی معتدل آسیا می باشد (در اکثر نقاط ایران خصوصاً نواحی شرقی و شمال شرقی و همچنین آذربایجان بفراوانی می روید). برگهای آن مرکب و از 4 تا 7 زوج برگچه به اضافۀ یک برگچۀ انتهایی تشکیل یافته است. گلهایش مایل به آبی و میوه اش نیام و شامل 5 تا 6 دانۀ مایل به قهوه یی است. ریشه و ساقۀ زیرزمینی آن مصرف دارویی دارد. عصارۀ شیرین بیان به مناسبت شیرینی طعم آن جهت مخفی کردن طعم ناپسند بعضی داروها نظیر کاسیا و گنه گنه مصرف می شود و بعلاوه چون موجب کم شدن انقباضات روده می گردد آنرا بامسهل های قوی مخلوط می کنند تا از پیچش جلوگیری شود. سوس. اصل السوس. عرقسوس. عرق السوس. شجرهالسوس. مهک.
توضیح: ریشه شیرین بیان در بازار به نام آسه نیز عرضه میشود. (فرهنگ فارسی معین).
- ریشه شیرین بیان، عرق سوس. عرق دارهرم. (یادداشت مؤلف).
- شیرین بیان چینی، گونه ای شیرین بیان که در نواحی شمالی چین و همچنین شمال شرقی ایران (نواحی خراسان) و افغانستان بفراوانی می روید و طعم ریشه آن از دیگر انواع شیرین تر است. شیرین بیان خطایی. سوس چینی. سوس شوکی. (فرهنگ فارسی معین).
- شیرین بیان صحرایی، گونه ای گون که از ریشه و ساقۀ زیرزمینی آن عصارۀ شیرین مزه ای استخراج می کنند و همان مصارف دارویی شیرین بیان را دارد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
آنکه کارهای خوشمزه و جالب توجه کند آن که هنرش مطبوع نماید، کسی که سخنان لطیف و طرف گوید، شعبده باز حقه باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرین زبان
تصویر شیرین زبان
کسی که گفتار وی خوش آینده باشد، نطاق، زبان آور، سخنور
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه خوش و دلنشین تکلم کند گیاهی خوشبو و معطر که سائیدء ریشه آن برای دردهای معده ای مفید باشد و 04 برابر شکر شیرینی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
((بَ))
گیاهی است علفی و پایا از تیره سبزی آساها. رنگ گل هایش مایل به آبی. ریشه و ساقه آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
طعم حلو
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
Saccharin
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
sacchariné
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
甜得发腻的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
شیرین
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
অত্যধিক মিষ্টি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
หวานจัด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
tamu zaidi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
yapay tatlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
甘ったるい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
단맛의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
מתוק מדי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
manis berlebihan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
अति मीठा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
overdreven zoet
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
zuccheroso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
sacarina
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
przesłodzony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
солодкавий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
süßlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
сахаринный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیرین کام
تصویر شیرین کام
sacarino
دیکشنری فارسی به اسپانیایی